انسان ابتدا میاندیشد که با گفتن حرفهایش خالی میشود. بعد چند بار این
روش را امتحان میکند و میبیند که خیر با بر زبان آوردن آنچه در دل دارد
چیزی مضاف بر دلش سنگینی میکند. آخر آن مفهوم از آنجایی که جایش هست تا
بیاید به کلمات تبدیل شود و بعد کلمات لحن بگیرند و صدادار شوند، عوض
میشود. و تا بروند در گوش و آنجایی که قرار است فهمیده شوند، دیگر معلوم
نیست چه بلایی بر سرشان بیاید. بگذریم از قضاوتهای ناگزیر...
این هست
که آدمی به یک مرحلهای میرسد که تمام حرفهایش را فرومیخورد. میآیند
نوک زبان و از همانجا بیآنکه آلوده شوند به لحن و صدا، برمیگردند سر جای
قبلی خودشان. و راستی که بهتر است.