بسم الله الرحمن لرحیم
کلی نوشتم پرید....نه حوصله دارم بازم بنویسم نه به اصالت قبلی میشه
که اون تراوش بود....
ولی مینویسم...
به افتخار رجال صادق...نساء کاذب... نساءکاذب و رجال صادق یکین؟یعنی نساء کاذبشون تازه میشه رجال صادقشون!!!سقف کاذب...یعنی واقعا دروغگوه...؟
تو فکر یک سقفم ... فرهاد ... شیرین...البته جسارت به آیه شریف قرآن نمیکنمااا محض مزاح و تراویدن ...
واین است تراوش افکار پریش من...
به روز میشوییییییییییییم!
سال تحویل شد وما راستش خیلی تحویلش نگرفتیم...
نه بوقی نه ناقاره ای نه دعایی نه وعده ای نه مواعیدی...نه عیدی نه عیدیی!عید...؟؟آن روز که فقر نباشد...فقر آهن؟
به قول مرحوم مغفورتازه برگشته کلاه قرمزی نهههههههههههههههههههههه!
همان که چون وارد شد ایمان خارج شد..ایمان این ایمان نه آن ایمان...!قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا ولکن قولوا اسلمنا...
فقر...فقر علم...فقرمرام و محبت ومعرفت...از اون حرفای حروم شده ی تموم شده ی تکراری...
مطمئنا هرکدوم از اینا وارد بشه ایمان همان ایمان خارج میشه...البته نه همون فقر مادی باشه ایمان خارج میشه حدیث اینه...جعل نکن ابوهریره جان!
میگفتم ...خلاصه...آخر شب مواعیدی کردیم...و هرروز به اتفاق خونواده با تقریب خوبی رفتیم یه جا و با تقریب بهتری والیبال بازی کردیم...!!!و 2خوابیدیم و 10 پا شدیم...و صدا و سیما به اتلاف ما کمک فرمود!گرچه شادی لازم است و خیلی هم مهم ...
چه روزهای بیخودی ... نمیتونم بگم بد گذشت که ناشکری میشه...ولی خوش نیز........ گذ شت ... نه درسی...نه طلب معرفتی...چه بد.....
خاطرات را ورق زدم ...جایی نوشته بودم که نماز ابرار را هم نمیخوانم چه خواسته مقربین....واقعا همین بلکه بدتر از این که خواندید اول سال ما گذشت...خدا به خیر بگذراند...
تازه بلیط هم گیرم نیومد مجبور شدم کلاسای شنبه رو نرم...
بسه دیگه...سرتونو درد نیارم