تراوش

برای نوشتن

تراوش

برای نوشتن

111

سلام!

در عنفوان کودکی بچه ی کم رویی بودم. خیلی کم رو. آمادگی که میرفتم منو برای تئاتر انتخاب کردن. اونم نقش کره الاغ کدخدا! من که اونقدر شوعورم! نمیرسید که این مثلا الاغه! تازه کلی هم خوشال بودم! یادمه حسنی رو یه دختر پررو انتخاب کرده بودن. از اینایی که آخر لافه! میگفت 12 تا اسم داره!!! خب که چی؟ نمیدونم! مثل اینکه خوب بود که یکی دو اسمی باشه! 12 اسمی که دیگه شاهکار بود. یادمه مامانش از این خانم جوون سانتی مانتالا بود. صورت دخترشو که تو نقش حسنی سیاه کرده بودن اومده بود نگاه میکرد و میگفت واه دخترمو چرا اینجوری کردین؟!! من خیلی برام  جالب بود!
وقتی رفتیم رو سن یادمه داشتم با قصه گوه دعوا میکردم که میکروفون رو بده دست  خودم دیالوگ بگم!!! آخرش هم نداد!
من نمیدونم جز "حسنی نگو بلا بگو" کتاب دیگه ای سال 71 ، 72  چاپ نشده بودکه کلاس اولم که رفتیم، باز قرار شد این نمایش رو بازی کنیم؟ با اینکه بچه ی خیلی کم رویی بودم ولی مغزم کار میکرد! نمیفهمیدم چرا! ولی میدونستم این نقش طرفدار نداره. وقتی بقیه داشتن واسه غازه که پرید تو استخر و قلقلی و فلفلی و مرغ زرد کاکلی سر و دست میشکوندن، من زود پریدم گفتم من کره الاغ کدخدا! و سابقه کارم رو هم رو کردم که: تاااازه! یه بارم پارسال بازی کردم!! آآآآآآآآخی! چون میترسیدم راهم ندن این خفت رو به جون خریدم!! فک کنم فک میکردم چون اسمش کره الاغ کدخداست کلا جدا از خره!!! اصلا فک نمیکردم ربطی به خر داشته باشه!! چرا نمیفهمیدم؟!!
خلاصه اینکه تو این دنیای دنی قسمت ما بود که نقش کره الاغ کدخدا رو اونم دو بار! بازی کنیم!!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.