تراوش

برای نوشتن

تراوش

برای نوشتن

دلگیرم...

السلام علیک یا حجة ابن الحسن


سلام


یا صاحب الزمان خیلی دلگیر و دلخورم... از خودم، از دیگران.... از شما..


یا صاحب الزمان اگر من از شما دلخور باشم خیلی بد است؟


یعنی من خیلی کافرم که از شما دلگیرم؟


می‌دانید برای شما هم نگرانم که جماعت‌تان ما هستیم... من هستم...


ولی صاحب الزمانی گفتند... ولی امری گفتند...


خیلی دلگیرم.... بغض گلویم را گرفته...


این‌ها آدم هستند ها که کشته می‌شوند...


مظلوم هم هستند ها...


به هر دلیلی هم که باشد از دم مسلمان هستند...


من هیچ پیشنهادی نمی‌دهم... فقط یک کاری کنید...


من زبانم هم دیگر بسته شده... یعنی هیچ چیز قابل عرضی ندارم... هیچ چیزی نمیدانم... از اسلام جز پوستین وارونه‌ای مانده‌است؟ جهان از ریز تا درشتش را ظلم نگرفته‌است؟

من هیچ نمی‌دانم... و شما خوب می‌دانید...

خلاصه اینکه انصاف نیست ما که تا اینجای ماجرا بودیم بعدش نباشیم. انقدر دیدیم و کشیدیم ... بگذار ببینیم و بچشیم..


روحی فداک... 


جسارتم را می‌بخشید...

بی‌جوابم نگذارید فقط...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.