تراوش

برای نوشتن

تراوش

برای نوشتن

آه؟

بسم      الله       الرحمن     الرحیم 

 

میخوام متحول شم....یه دم مسیحایی میخوام....عزیزی میگفت ۹۹ درصد مردم جهان منتظرن یکی بیاد بهشون انگیزه  بده....ولی اون هنوز نیومده...! 

من میخوام حداقل تو یک چیز تک باشم....موفق ترین نه... ولی موفق که باشم... 

 

چی کار کنم؟دارم میرم دوباره سر خط...انقدر عهد بستم و شکستم که دیگه میترسم حتی به خودم قول بدم...انقدر برنامه ریختم و عمل نکردم...که دیگه میترسم اصلا دست به قلم شم...بدجوری تو خودم شکستم....بدجوری...حنام دیگه پیش خودم رنگ نمیده اصلا..یعنی خودشم رنگ نداره دیگه اصلا حنایی وجود نداره. دیگه اصلا جالب نیستم و کاش روند این افول رو میدونستم...سست اراده شدم بدجوری...سرگرمی ندارم...حتی کتاب که روزگاری سرگرمی ام بود...حتی ورزش...حتی چیزهای ناخوب که روزی سرگرمی ام بود.....انگار امسالی که شروع کردم اینطور بوده و به قولی ۱۲ ماهو می خوردم....یا بهم می دادن منم سر کشیدم...کاش از این می خوری مستی دل انگیزی نصیبم میشد....ولی چیزی جز بدمستی نداشت...معاذالله... 

حتی سعی در بریدن از چیزی هم ندارم...نه پیوستن به چیزی... 

هدف دارم انگیزه ندارم...چه سالی شروع کردم....سالی که در ماه ۱۱ امش هستیم...چه اتفاقات نامیمونی... 

از ابتدا بد بود از همان روزهای اول عید...بغضم میگیرد.خوشحالم که بالاخره چیزی از دل و مغز من روی این صفحه اومد.... 

در هر صورت عهد کردن خوب است...چرا که برای مدتی هم که شده سر حرفت هستی ولی نباید این باعث بشه پررو بشی و یا دیگه به قصد شکستن عهد ببندی یا دیگه عهد نبندی چرا که میشکنیش...این قصه سر دراز دارد...چیو ابدالابدین ترک کردی تو اصلا؟   

 

مهم اینه که حالا چی کار کنم؟آسیب شناسی نباید باعث بشه تو یه چیزی بمونی...تو گذشته بمونی و ازش محنت نصیبت بشه... 

 

همین...به نتیجه ای نرسیدم...به همون دلیل شکسته شدن و عدم وجود حنا دختری در مزرعه...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.