تراوش

برای نوشتن

تراوش

برای نوشتن

کرب و بلا

اولای ترم ۳...بهمن و اسفند ۸۷ یا اول ۸۸...خوابگاه یک...قدیمی ترین خوابگاه ..... 

 

م.غ وارد میشه...قیافه اش یه جوریه....عرفانیه....معلومه یه کشف و شهودی رخ داده...با همون حالت احساساتی همیشگیش میگه....من اسمم واسه کربلا در اومدم به صورت کاملا عجیبی....بعد میفهمه که هدیه ای در کار نیست و باید پول بده...گرچه وصالش نه به کوشش دهند هر قدر ای دل که توانی بکوش.....یه حساب سر انگشتی میکنه میبینه نمیتونه بره....به من میگه تو جای من برو ...برو صحبت کن تو بری جای من....یادم نیست حس اون موقعم چی بود فقط میدونم که لایق نبودم ولی گفتم زمین و مستغلاتم رو میفروشم میرم کربلا....!سهل انگاری کردم خیلی هم پی اش نبودم...خلاصه گفتند نمیشه و نشد...من هم انگار میدونستم نمیشه...با خودم یه حساب کتابایی میکردم...تو اون برهه میگفتم اگه فلان کارو ترک کنم میشه اگه نه نمیشه و نشد....و اگه ترک میکردم نمیشد ناراحتیم از چیز دیگه ای بود ....ناراحتی دلچسبی بود...اینکه من یه قدم گذاشتم حالا یه قدم طلب دارم...ولی وقتی نشد ناراحتیم همراه با شرمندگی بود... 

 

۲۰/۱۰/۲۰۰۹  ساعت ۹:۰۲ صبح نمازخونه خوابگاه یاس

 جالا پیامک میده که:کد ملیت رو بفرست برای کرب بلا ثبت نامه.فقط امروز و الان فرصتشه...  

هنوز پپامکو نگه داشتم... 

 

می نوشتم که انگار دعاهام داره برآورده میشه..گرچه هنوز شرمنده بودم و  فک میکردم نمیشه... 

 

۵/۱۲/۲۰۰۹   ساعت ۸:۰۵ صبح خوابگاه بهشتی

جالا پیامک میده که:آخرین تک زنگ دم مرز.می ترسم از آمریکویا و عراقیا...هنوز پیامکشو نگه داشتم....  

من تو خوابگاه تنهای تنها بودم و بغضی عجیب منو گرفت...اشک امانم نداد...همه ی همه ی دنیا نمی ارزید به لحظه ای توی بین الحرمین بودن و....خودتو بین مراد و مرید دیدن و...دیدن گلدسته ی طلای حسین علیه السلام و گلدسته های کاشیکاری شده ی ابوفاضل... 

 نوشتم با خود خود امام حسینم :

 بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم؟ زلف سنبل چه کشم عارض سوسن چه کنم؟ 

آه کز طعنه ی بدخواه ندیدم رویت        نیست چون آینه ام روی ز آهن چه کنم؟

 نشد برم نرفتم...به بهانه ی ارشدی که براش نخوندم و به بهانه ی کلاسایی که نرقتم و افتادم آخر سر... 

   

جالا گفت که ربطی نداره چه طور آدمی باشی فقط باید دعوت شی...  

در دلم هنوز آرزوی کربلاست...و هنوز خودمو لایقش نمیدونم...گرچه وصالش نه به کوشش دهد

دهند هر قدر ای دل که توانی بکوش  

 

امروز...همین الانها...آهنگ نوکیا همراه با ویبره از تو کیفم میاد...من سایتم ...تهران...از خونه است.... 

 

-سلام {مامان هست}

-سلام.خواب بودی؟ 

-نه سایتم 

-خب بعدا زنگ میزنم کارتو انجام بده 

-نه کاری ندارم بگید 

-۲۴ اسفند میخوی بری کربلا؟ 

-{یه لبخند}ها............. 

ولی من تا خودم رو تو بین الحرمین نبینم باورم نمیشه..... 

 

 طالب این زیارتم و نمیدونم درجه طلبم چقدره...دوست دارم قبل از رفتنم با بعد از برگشتنم متفاوت باشه....زمین تا آسمون بدون تغییر بعدی... 

 

این بنده چه ساده است که جنس خودشو با جنس اربابش قیاس میکنه ...فک میکردم امام رضا هم نطلبه این رو سیاهو ولی طلبید....وباز تا اذن دخولش رو نخوندم باورم نشد که این منم تو حریم حرمش... 

 

حالی خیال وصلت خوش می دهد فریبم      تا خود چه نقش بازد این صورت خیالی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.