تراوش

برای نوشتن

تراوش

برای نوشتن

و در ادامه...

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

چند تا مناسبت از دست رفته و بعد به روز کردن 

۱. ۲۴اسفند تولد ۲۴ سالگی خودم که مصادف بود با 

۲.تولد یک سالگی وبلاگم 

۳.سال تحویل شد و ما بیشتر از پارسال تحویلش گرفتیم!سال جدید مبارک.جشن میگیریم که زمین چرخید و چرخید تا برسه به جای اولش.ولی در کل روز مبارکیه این نوروز . 

 

اینا همش مبارک! 

 

من احساس می کنم امسال خیلی سال خوبیه...ان شاءالله  

 

مشغول رفع خونه تکونی! هستم و دارم دور خودم می چرخم!گوشیمو نگاه میکنم پیامکی است و تبریکی و من هم جوابکی که شاد باشی. 

 

و جواب آمدنی که شادی دیگه برام مفهوم نداره.میگم چته تو؟بی مقدمه پیامکی: 

مامانم فوت شده...دنیا رو سرم آوار میشه...و هنوز که یادم میاد بغضم میگیره.ببخشید که تو این ایام اینجوری به روز میکنم.چقدر گریه کردم نمیدانم چرا.من که شاید دو بار مامانشو بیشتر ندیدم.خیلی سوختم. 

حالا فهمیدم تو این مدت اوقات تلخی اش مال چی بود و وقتی گفتم از من ناراحتی گفت از چیز دیگه ای ناراحتم که بعدا برات میگم و وقتی من دلم شور زد گفت چیزی نیست و دروغ گفت.... 

 

این همان دوستم هست که این پستم در رابطه با اونه 


 

زنگ زدم بهش انگار این همه گریه کردنم غیر عادی بود.تصور اینکه دیگه مامانشو نمیبینه داغونم میکرد...فک کنم نیازی به توصیف حال خودش نباشه.در عرض ۴ ماه بفهمی مادرت سرطان کبد داره و بعد فوت کنه و دیگه هیچ وقت نبینیش... 

 

خدایا بهشون صبر بده... 

 

مرحمت کنید هر کسی این پستو خوند از یه صلوات یا فاتحه ای برای مادرش دریغ نکنه...و دعا کنید خداوند صبر جزیل بده بهشون واقعا...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.