تراوش

برای نوشتن

تراوش

برای نوشتن

آنچه گذشت ومیگذرد...!

بسم الله الرحمن لرحیم  

کلی نوشتم پرید....نه حوصله دارم بازم بنویسم نه به اصالت قبلی میشه  

که اون تراوش بود.... 

ولی مینویسم... 

به افتخار رجال صادق...نساء کاذب... نساءکاذب و رجال صادق یکین؟یعنی نساء کاذبشون تازه میشه رجال صادقشون!!!سقف کاذب...یعنی واقعا دروغگوه...؟ 

تو فکر یک سقفم ... فرهاد ... شیرین...البته جسارت به آیه شریف قرآن نمیکنمااا محض مزاح و تراویدن ...

واین است تراوش افکار پریش من... 

به روز میشوییییییییییییم! 

سال تحویل شد وما راستش خیلی تحویلش نگرفتیم... 

نه بوقی نه ناقاره ای نه دعایی نه وعده ای نه مواعیدی...نه عیدی نه عیدیی!عید...؟؟آن روز که فقر نباشد...فقر آهن؟ 

به قول مرحوم مغفورتازه برگشته کلاه قرمزی نهههههههههههههههههههههه! 

 

همان که چون وارد شد ایمان خارج شد..ایمان این ایمان نه آن ایمان...!قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا ولکن قولوا اسلمنا...  

فقر...فقر علم...فقرمرام و محبت ومعرفت...از اون حرفای حروم شده ی تموم شده ی تکراری... 

 

مطمئنا هرکدوم از اینا وارد بشه ایمان همان ایمان خارج میشه...البته نه همون فقر مادی باشه ایمان خارج میشه حدیث اینه...جعل نکن  ابوهریره جان! 

 

میگفتم ...خلاصه...آخر شب مواعیدی کردیم...و هرروز به اتفاق خونواده با تقریب خوبی رفتیم یه جا و با تقریب بهتری والیبال بازی کردیم...!!!و 2خوابیدیم و 10 پا شدیم...و صدا و سیما به اتلاف ما کمک فرمود!گرچه شادی لازم است و خیلی هم مهم ... 

چه روزهای بیخودی ... نمیتونم بگم بد گذشت که ناشکری میشه...ولی خوش نیز........   گذ  شت  ... نه درسی...نه طلب معرفتی...چه بد..... 

 

خاطرات را ورق زدم ...جایی نوشته بودم که نماز ابرار را هم نمیخوانم چه خواسته مقربین....واقعا همین بلکه بدتر از این که خواندید اول سال ما گذشت...خدا به خیر بگذراند... 

تازه بلیط هم گیرم نیومد مجبور شدم کلاسای شنبه رو نرم...

بسه دیگه...سرتونو درد نیارم

بعد از چند روز

بسم الله الرحمن الرحیم  

سلام...همان سلام... 

 

احساس میکنم همه فقط حرف میزنن...حرفای قشنگ همه بیدل...نه آن بیدل...این بیدل..! 

 

گویا سه نقطه در نوشتار ما خیلی تاثیر دارد! 

 

انقدر نیاید نظر بدید هر چیزی یه حدی داره در الگوی مصرف نظر دهی اصلاح ایجاد کنید...نذارید اینم غلط مصطلح شه!نظر یکی دو تا!چه خبره؟! 

 

میگفتیم...اینکه همه فقط حرف میزنن...عمل هیچ ...خلاص!(با لهجه قشنگ خوزستانی) 

اصلا تو از کجا میدونی؟بنده شناس کیه؟خدا....آباریکلا! 

خودمم شاید اینجور بودم شایدم باشم...ولی تو ترکم...نه آن ترک ها...آن یکی هم نه...این ترک! 

آدما از اینکه حرفای قشنگ بزنن خوششون میاد..اگه بلد باشن بزنن!!یکیشون خودم... 

ولی باور کنید اگه از روی قشنگی گفته باشم میگم... 

گاهی بعضی حرفا حروم شدن...از تکرار بیخود ..واز اینکه شعار شدن..از اینکه از دهان بعضی افراد شنیده شدن...حیف شدن...واقعا حیف................... 

مث چی؟مث...شما بگید... 

من میگم مث هدف آفرینش...و خیلی چیزای دیگه... 

رفتم میروم جابز نیست!

صحیفه

بسم الله الر حمن الرحیم 

چقدر که این کتاب کامله... 

پر از حرف دله... 

مرا از دل مشغولی به خویشتن و باز ماندن از وظیفه بندگی کفایت کن 

روزگارم را به انجام دادن کاری که مرا برای آن آفریده ای مصروف دار 

مرا به کاری که در آخرت از آن بازخواست می کنی برگمار 

 

اینم از زبان حافظ: 

 

مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
 

 وتازه بعدش میگه : 

که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن... 

 

خدا عاقبت همه رو به خیر کنه...و همه رو به راه راست هدایت کنه... 

آمین یا رب العالمین

 

دوباره سرآغاز

به نام خداوند بخشنده ومهربان 

به نام خدا 

به نام خداوند مهربان 

به نام خداوند جان وخرد           کزین برتر اندشه برنگذرد 

اول دفتر به نام ایزد دانا            صانع پروردگار حی  توانا 

به نام خداوند رحمن 

به نام خداوند رحیم 

به نام خداوند جان و خرد 

به نام نور 

به نام آنکه جان را فکرت آموخت 

 به نام خداوند جان آفرین 

به نام خداوند رنگین کمان     

به نام خداوند رحمن و رحیم 

به نام خداوند عزیز و مهربان 

به نام خداوند معشوق 

به نام خداوند دوست داشتنی 

به نام خداوند حسین علیه السلام 

به نام خداوند مهربانم 

به نام خداوند کعبه 

به نام خداوند خالق محبت 

بسم رب الحسین علیه السلام 

به نام خدای رحمن 

به نام خداوند زیردریایی 

به نام خداوند بخشنده ی مهربان در این محله و تمامی محله ها 

سلام 

به نام خدای مهربون و عزیز و بخشنده تو پرانتز همان کمانک رحمن و رحیم 

به نام خداوند مهربان و بخشنده ای که جز با یاد او دل ها آرام نگیرد 

به نام خداوند عزیز رحمن و رحیم 

بسمه تعالی 

بسم الله الرحمن الرحیم 

بسم الله الرحمن الرحیم                 هست کلید در گنج حکیم 

 

 

این بود سر آغاز پایان روز های سال ۸7 ام... 

از 20 اسفند به این نتیجه رسیدم که هیچ کدام به اصالت "بسم الله الرحمن الرحیم"نیست...  

ومن شیفته چیز های اصیل... هر چیزی ...آدم ها ی اصیل... کتاب های اصیل ...نوشته های اصیل... و فیلم های اصیل...نه فیلم اصل ها!!

و به قول شریعتی نوشته ای اصیله که برای نوشته شدن نوشته بشه نه برای خونده شدن 

نوشته های من از کدام است؟ 

شاید...ان شاءالله

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام... 

کسی به خدا سلام نکرد سلام خود خداست... 

شاید وبلاگ هم جایی نباشه که من میخوام.اصلا تو کجا رو میخوای؟اذان گفتند بروم تا ...موید باشم.این فعلا... 

اه اینم نشد... 

بازگشتم بعد از یه مکالمه تلفنی طولانی بعد از کلی وقت... 

مبارزه با نفس سخت است ودلنشین... جواب پس دادن سخت است و سخت... 

همراه اول میگه هیچ کس تنها نیست منم میگم هیچ جا راحت نیست... وهمه تنهایی خودشونو دارن واگه با خدا باشی نه تنهایی نه ناراحت... 

اگه چیزی که خدا ...خداوند متعال می گه انجام بدی راحت وخوب وآرومی... 

پس تعهدا چی میشه؟تعهدها رو کی تعیین میکنه؟گاهی میگم کاش هیچ تعهدی نبود...اون موقع همه به خودشون اجازه میدادن هر جور خواستن با هر کی خواستن برخورد کنن...البته  اونو هم خدا ...خداوند متعال تعیین کرده... 

آیا کسی از خوندن اینا لذت میبره؟نظر بدید... 

همان ارواح عزیز سرگردان در نت...همان شبکه... 

اینجا برای دل خودم مینویسم اینجا دیگر چیزی نباید مهم باشد... 

این برای امشبتان...